مورد داشتیم عروس یه ساعت پشت در آرایشگاه مردونه منتظر بوده

 

تا کار ابروی داماد تموم بشه . . !:D 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 7:45 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

وقتی میرم بانک به جای یه شماره ، پنج شیش تا شماره می گیرم

اینطوری اون آدمی که بعد من میاد وقتی هی شماره هارو اعلام میکنن

و می بینه که کسی نیست از خوشحالی تا دم باجه ذوق مرگ میشه !

کار ما شاد کردن دل ملته دیگه :oops:

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 7:45 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود

 

تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند

 

مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند

 

و درمورد آن هم چیزی نپرسد.

 

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد

 

و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد

 

جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.

 

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست

 

تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار

 

دلار پیدا کرد پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.

 

پیرزن گفت : هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی

 

مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنند او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم

 

ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.

 

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود

 

پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد

 

پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟

 

پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام!!!

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پیرزنپیرمردعروسکناراحت

تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 7:10 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

شنیدی تو شب های قدر اگه حق الناس گردنت

باشه صدای ناله هات به عرش نمیرسه؟؟؟؟؟


تورو به حق این شبهای عزیز اگر حقی ازت ضایع

کردم،حتی یه حرف


"حلالم کن

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 6:17 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش باخوشحالي مشغول باز كردن بسته بود.
موش لب هايش را ليسيد و با خود گفت : كاش يك غذاي حسابي باشد .

اما همين كه بسته را باز كردند ، از ترس تمام بدنش به لرزهافتاد ؛ چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تااين خبر جديد را به همه ي حيوانات بدهد . او به هركسي كه مي رسيد ، مي گفت : توي مزرعه يك تله موش آورده اند، صاحب مزرعه يك تله موش خريده است . . .

 

بقیه در ادامه ی مطلب لطفا


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: نتیجه اخلاقیموشتلهنیش

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 6:9 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد:«ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين»
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى
 زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: «بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.»

آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: «ببخشين خانم! شما پولدارين »

نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»

دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.»

آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: ثروتلکهفنجون

تاريخ : جمعه 27 تير 1393 | 6:6 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

پیرمرد به زنش گفت بیا یادی از گذشته های دور کنیم من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم پیرزن قبول کرد فردا پیرمرد به رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه ازش پرسید چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کردو گفت بابام نذاشت بیام


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393 | 23:12 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

یه روز دانشجویی برای خوردن غذا میره سلف دانشگاه مستقیم میره سر میز اساتید جلو استادش شروع میکنه به غذا خوردن استادش عصبانی میشه و به شاگردش میگه تا حالا دیدی گاو و پرنده یه جا غذا بخورن شاگرد با خونسردی کامل جواب میده باشه پس من پرواز میکنم میرم یه جای دیگه استاد بیشتر عصبانی میشه و تصمیم میگیره بعد جلسه ی امتحان دهنشو سرویس کنه موقع تموم شدن جلسه استاد میبینه راهی نداره واسه رد

کردنش میگه ازت یه سوال میپرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم شاگرد قبول میکنه استاد بهش میگه دو تا کیسه هستن که داخل یکی پر پوله و دیگری عقل و شعور شما کدومو انتخاب میکنی شاگرد میگه کیسه پر از پولو انتخاب میکنم بعدش استادش میگه من کیسه عقل و شعورو انتخاب میکنم شاگردشم میگه بله دقیقا هر کی هر چی رو که نداره انتخاب میکنه استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود زیر برگه ی شاگردش فقط مینوسه گاو شاگرد حتی بهشم نگاه نمیکنه ولی ولی بعد چند لحظه برمیگرده میگه ببخشید استاد شما اسمتو نوشتی ولی امضا نکردی


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: گاو پرندهشاگرداستاد

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393 | 23:6 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیغزهحقوق بشر

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393 | 15:26 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:31 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

 كتاب زندگي چاپ دوم ندارد .

 پس . . .

 عاشقانه زندگي كن

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:30 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

مي دوني چرا شيشه جلوي ماشين اونقدربزرگه

   ولي آينه عقب اونقدركوچيكه

   چون گذشته به اندازه آينده اهميت ندارد

   بنابراين هميشه به جلو نگاه كن و ادامه بده


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:28 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:28 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،

اونوقت دلش میشکنه ...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:26 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:25 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

تو خیابون سعید معروف رو دیدم

یهو نگاه کنجکاومون به هم گره خورد

تا اومدم بگم شما سعید معروف هستی؟؟؟؟؟؟؟

قبل از من گفت شما مدیر وبلاگ پاتوق پرتقالی نیستید؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچی دیگه مجبور شدم بهش امضا بدم

بعله ما اینیم دیگهخندهچشمک


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:14 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

چندی پیش تعدادی از معاندان قرآن می خواستند

 خطا و اشتباهی در قرآن کریم بیابند

بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند

تا اینکه به  آیه 18 سوره نمل رسیدند

در این آیه خداوند مي فرمايد:

"هنگامي كه سليمان و سپاه عظيمي وارد

وادي مورچگان شدند،مورچه اي گفت

كه اي مورچگان به خانه هاي خود برويد

مبادا سليمان و سپاهش ندانسته

شما را له كنند (لایحطمنکم)"

در حالی که:

این کلمه با مصدر (تحطیم = خرد شدن شیشه) در زبان عربی

فقط در مورد شیشه به کار میرود

اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!

پس این دانشمندان به گمان خود آن را اختلافی در قرآن دانستند

تا اینکه یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات خود کشف کرد که:

بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را

شیشه تشکیل میدهد و اين پوشش استخواني

در حين قراردادن آن زير فشار به راحتي خرد شده

و مانند يك تكه شيشه مي شكند و با کشف این معجزه

بلافاصله به اسلام ایمان آورد...

"به افتخار اسلام انتشار دهید"


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پوست شیشه ای معجزهقرآن

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 7:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
دوسش داری؟
حس خوبیه همیشه کنارته ؟
با کدوم اسم قشنگ صداش میکنی ؟
تا حالا سرتو گذاشتی رو شونش گریه کنی ؟
تاحالا ازین که همیشه کنارت بوده تشکر کردی ؟
چند بار ناراحتش کردی ؟
داد زدی بگی دوست دارم ؟
تاحالا بدی تو رو خواسته ؟
داری بهش فکر میکنی ؟
خدا رو میگمـــــــا...

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: خدادوست داشتن

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 6:59 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 6:53 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393 | 3:51 | نویسنده : بانوی پرتقالی |





و به راستی که اگر...

اگر گناه وزن داشت؛


هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 16:57 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

یک مـــرد ایــــده آل کسی نیســت که بیشتـــرین ثـــروت

 

و جـــذاب تــــرین ظــــاهر را داشتـــه باشـد

 

بلکه کســـی است که بداند چگونه لبخنــد بر لبانتـــان بنشـــانـــد

 

و هـــر روز و همــــه روز و تا ابد مراقبتــــان باشد و آرامشتــــان باشد...

 

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 4:7 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

میدونین قضیه اش چیه؟؟؟

 

ادما میدوئن که به چیزی یاجایی برسن..واسه خاطر اون هدفشون از همه چی میگذرن

 

یه بدبختی مث منو تورو پرت میکنن پایین.....که خودشون به جایی برسن...

 

چرخه ی روزگار یعنی همین ... پله هارو بالا میری یهوی تلپی میخوری زمین...میبینی اشتباه رفتی!

 

تهشم که خوابیدن لای یه وجب خاکه....

 

بیاید سعی کنیم به اطرافیانمون بیشتر اهمیت بدیم بیاین بخاطر منافع خودمون رابطه هارو خراب نکنیم!

 

بیاید دل کسی رو نشکونیم...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: روزگارته زندگی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 4:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ایا میدانی


کجا قرار داده ميشود گناهان تو در حالی که نمازمیخواني؟


رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند:

 

 (که بنده ی خدا وقتي بلند شد تانماز بخواند با تمام گناهانش آمده


پس گناهانش بر روي سرش وگردنش گذاشته ميشود ؛

 

پس هر بار که که به رکوع وسجود ميرود )




اي کسي که عجله ميکني در رکوع وسجود ، سجود ورکوعت را تا ميتواني طولاني کن

 

تا گناهانت از تو بريزد اين اجر را از دست نده !!!!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: رکوعسجودنماز

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 4:3 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

زمانى که اذان تمام ميشود دعایت مستجاب میشود پس محروم نکن

 

خودت را از دعابعد از تکرار کردن.


 اذان و دعاى معروف :

 

اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التّامَّةِ وَالصَّلوةِ الْقآئِمَةِ بَلِّغْ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ

 

الدَّرَجَةَ وَالْوَسيلَةَ وَالْفَضْلَ وَالْفَضيلَةَ بِاللَّهِ اَسْتَفْتِحُ وَبِاللَّهِ اَسْتَنْجِحُ وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ

 

اَتَوَجَّهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى بِهِمْ عِنْدَكَ وَجيها فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبينَ.

 


خدايا پروردگار اين دعاى كامل،و نماز برپا،به محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)

 

درجه و وسيله و فضيلت برسان،به خدا آغاز می‏كنم،و به خدا رستگارى میجويم،

 

و به محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)توجّه می‏نمايم،خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،

 

و به وسيله آنان مرا نزد خود در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان قرار ده.




حتما منتشر کن شايد يکى غير از تو اين را نميداند.

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: اذاندعا

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 4:1 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

نايس چت


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:56 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پارک دوبل

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:55 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

من هر وقت ایرانسل پیام تبلیغاتی میده نمیخونمش!

سریع پاکش میکنم..

.

.

امروز اس ام اس داده :

مشترک گرامی انصافا یه دقیقه صبر کن حرفمو بزنم غیر منطقی بود بعد پاکش کن :))

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:49 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:36 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ﺍﯾــــــــــــــــــــــﻮﻝبانوی پرتقالی..خیلی پست هات عالیه...مخلصیم...
.
.
.
ﺣﺮﻓــــــــــــﯽ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺗــﻮی ﺩﻝ ﺷﻤـــﺎﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺗــﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑـــﻬﻢ ﺑﮕﯿﺪ...!!! :)


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:22 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

اولی : امسال روزه مي گيری ؟ دومی : آره اگه خدا بخواد اولی : ولی آخه كدوم پزشكی اين همه سختی رو برای بدن تأئید ميكنه ؟ دومی : همون كه وقتی همه پزشكا جوابت كردن برات معـــــــجزه ميكنه ...

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393 | 3:15 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

افسران - میترسم! که بیایی و نباشم ولی بیشتر از این میترسم که باشم وقت آمدنت، اما با تو نباشم

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:50 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:47 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

وَقتِ شادی، تُند
و دَر غَم، کُند حَرکَت میکُنَد
آدَم آزاری. مَرامِ ساعَت دیواری اَست! 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:42 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

كاش بودنها را قدر بدانیم

به خـــــدا قسم

نبودنها

همین نزدیكیهاست . . . ! 


 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:42 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

بَرای داشتَنَت دِلی را به دَریا می زَنَم که اَز آب واهِمه دارَد.... 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:40 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:39 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:36 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 7:35 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

کلماتی که از دهان شما بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعور شماست !


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 5:31 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب شیمی
  • وب سمفونی
  • وب قالب بلاگفا
  • وب رفتن