شعری تکان دهنده درباره امام زمان حضرت مهدی

 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم 

اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم

درون سينه ما عشق يخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

(سیدامیرحسین میرحسینی-میلادامام زمان؛ اراک)



نظرات شما عزیزان:

سید مهدی رضوی
ساعت4:32---2 مرداد 1393
اقا اجازه ! دست خودم نیست،خسته ام/ در درس عشق من صف اخر نشسته ام/ یعنی نمیشود که ببینم سحر رسید / درس غریب غیبت کبری به سر رسید / اقا اجازه! بغض گرفته گلویمان/ انقدر رد شدیم که رفت ابرویمان / استاد عشق!صاحب عالم!گل بهشت/ باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت/یک روز میرسد که بگویند ز اسمان،ان مرد امده است کجایید عاشقان/اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ:ممنون از حضور قشنگت.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: شعر تکان دهندهامام زمان

تاريخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393 | 3:40 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.