سلام وشبتون پرتقالی.
اگه تا الان بیدارم به مدد خواب 3 ساعتیه که عصر داشتم وگرنه که الان تو عالم شیرین خواب بودم . یه بشقاب پر میوه خوردم والان در حین نت گردی احساس ضعف در عمق معده ی عزیزم کردم .بی مقدمه رفتم آشپزخونه و زیر کتری رو روشن کردم تا یه چایی گرم نوش جان کنم البته با یک کیک شکلاتی . جدیدا زیادی خوش اشتها شدم. اینم از عوارض خوشمزه ی قرص نام آشنای متفورمینه دیگه . بالاخره ما خانوما اگه بدون مشگل باشیم باید تعجب کنیم . چند وقته پیش شوشوی عزیزم میگفت دقت کردی موهای من کمی سفید شده ولی ماشالله تو تکون نخوردی؟یعنی منظورش این بود که تو منو پیر کردی و من تو رو جوون نگه داشتم ...ولی این طور نیست در عالم واقع...انگاری من از درون دارم پیر میشم و ظاهرم غلط انداز شده ...خیلی دوست دارم روم سفت بود و الکی بابت یه سری مسائل حرص نمیخوردم . گاهی به این فکر میکنم که واسه ی هر کی به اندازه ی ارزش واقعیش وقت بذار حتی برای حرص خوردن از دست حرفاشون ...خوبه که آدم گاهی بی خیال یه سری از آدما بشه خداییش...مثلا چرا باید بابت خوش آمد کسی یا تعریف لحظه ایش خودم رو به زحمت بندازم در حالیکه نه خودش ارزش کارم رو میدونه ونه حتی کسی که واقعا باهامه و واسم عزیزه مثل شوشوی خودم ... تصمیم گرفتم از این به بعد در مورد یه عده آدم کوتاه نیام واگه ناراحتم کردن جوابشونو بدم...چون دیگه اینجوری تا مدتها نمیشینم غصه ی فرصت از دست رفته رو بخورم که چرا جواب فلانی رو ندادم...خداییش به نظر شما این طور نیست؟؟
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیحرص غصهپیریمتفورمینزمان